با هم آمدن

لغت نامه دهخدا

( باهم آمدن ) باهم آمدن. [ هََ م َ دَ ] ( مص مرکب ) همراه آمدن. معاً آمدن. به اتفاق هم آمدن. ( ناظم الاطباء ). انضمام. تقلص. احلاب. ( تاج المصادر بیهقی ). در صحبت یکدیگر فرارسیدن. || متحد شدن. به یک جا جمع شدن :
نبینی که چون باهم آیند مور
ز شیران جنگی برآرند شور.سعدی ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( باهم آمدن ) ( مصدر )به اتفاق یکدیگر آمدن معا آمدن.

ویکی واژه

باهم‌آمدن
(قدیم): به هم آمدن. او همچون گل ز خندیدن لبت باهم نمی‌آید/ روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم. «سعدی»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اوراکل فال اوراکل فال امروز فال امروز فال درخت فال درخت