انقلاع

لغت نامه دهخدا

انقلاع. [ اِ ق ِ ] ( ع مص ) برکنده شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) از بیخ برکندگی. ( ناظم الاطباء ). برکندگی : و بحقیقت سبب ظلم و فتک و ناپاکی ایشان دولت سلطان را سبب انقلاع بودند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(اِ قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) برکنده شدن ، از بیخ برکنده شدن .

فرهنگ عمید

برکنده شدن، از بیخ وبن کنده شدن.

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) برکنده شدن از بیخ کنده شدن از بیخ بر آمدن از ریشه در آمدن . ۲ - ( اسم ) بر کندگی .

ویکی واژه

برکنده شدن، از بیخ برکنده شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت