اصعب

لغت نامه دهخدا

اصعب. [ اَ ع َ ] ( ع ن تف ) دشوارتر. ( آنندراج ). مشکل تر و دشوارتر و سخت تر. ( ناظم الاطباء ). صعب تر. دشخوارتر. مقابل اسهل :
یقولون ان الموت صعب علی الفتی
مفارقةالاحباب واﷲ اصعب.؟- امثال :
اصعب من ردّالجموح .
اصعب من ردالشخب فی الضرع .
اصعب من قضم قت .
اصعب من نقل صخر.
اصعب من وقوف علی وتد.

فرهنگ معین

(اَ عَ ) [ ع . ] (ص تف . ) دشوارتر، صعب تر.

فرهنگ عمید

صعب تر، سخت تر، دشوارتر.

ویکی واژه

دشوارتر، صعب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت