احتراف

لغت نامه دهخدا

احتراف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) صاحب پیشه شدن. ( منتهی الارب ). پیشه ور شدن. ( تاج المصادر ). پیشه وری :
ای بسا شوخان ز اندک احتراف
زان شهان ناموخته جز گفت و لاف.مولوی.|| دانش. ( غیاث از لطائف ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیشه ور شدن ، پیشه گرفتن .

فرهنگ فارسی

حرفه درپیش گرفتن، صاحب پیشه شدن، پیشه ورشدن، پیشه وری
صاحب پیشه شدن

ویکی واژه

پیشه ور شدن، پیشه گرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
عزیز
عزیز
عاری
عاری
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
باسلیقه
باسلیقه