آهومند

لغت نامه دهخدا

( آهومند ) آهومند. [ م َ ] ( ص مرکب ) مریض. بیمار. || معیوب. ناقص. آهُمند.
- مغزی آهومند ؛ دماغی مختل. مُخبط :
ز پیری مغزت آهومند گشته ست
ز گیتی روزگارت درگذشته ست.( ویس و رامین ).و رجوع به آهُمند شود.

فرهنگ معین

( آهومند ) (مَ ) (ص مر. ) ۱ - مریض ، بیمار. ۲ - معیوب ، ناقص .

فرهنگ عمید

( آهومند ) ۱. دارای عیب و نقص، عیب دار، معیوب، آهوناک: ز پیری مغزت آهومند گشته ست / ز گیتی روزگارت درگذشته ست (فخرالدین اسعد: ۵۸ ).
۲. بیمار.

ویکی واژه

مریض، بیمار.
معیوب، ناق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال پی ام سی فال پی ام سی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال لنورماند فال لنورماند