لغت نامه دهخدا ( آفرین خوان ) آفرین خوان. [ ف َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آفرین گوی : بجان آمدند آن سپاه مهان شدند آفرین خوان بشاه جهان.فردوسی.بر آن راه و رسم آفرین خوان شدندشهنشاه را بنده فرمان شدند.نظامی.
ویکی واژه (قدیم): آنکه به دیگری آفرین میگوید؛ گوینده آفرین، ستاینده. خواهند همیشه تو را دعا گوی/ گوینده همه ساله آفرین خوان. «فرخییزدی»