آشکوخ

لغت نامه دهخدا

( آشکوخ ) آشکوخ. ( اِمص ) سکندری.
اشکوخ. [ اَ / اِ ] ( اِمص ) لغزش را گویند که از لغزیدن است و امر بدین معنی هم هست یعنی بلغز و از پای درآی.( برهان ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). و مصدر آن اشکوخیدن است. ( انجمن آرا ). اشکوخ و شکوخ لغزش بود و بسردرآمدگی. ( از رشیدی ). لغزیدن. ( سروری ) ( شعوری ) . || مجازاً، سهو و خطا. ( ناظم الاطباء ). || خزیدن و شکوخ نیز گویند. ( شعوری ) ( سروری ). رجوع به اشکوخیدن و شکوخیدن شود.

فرهنگ معین

( آشکوخ ) ( اِ. ) سکندری .
(اِ یا اُ ) ۱ - (اِمص . ) لغزش . ۲ - خزیدن . ۳ - مجازاً: سهو، خطا.

فرهنگ عمید

( آشکوخ ) ۱. سکندری.
۲. لغزش.
سکندری، لغزش.

ویکی واژه

سکند، سکندری رفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس