کلمات و اصطلاحات تخصصی رشته فلسفه

کلمات و اصطلاحات تخصصی رشته فلسفه

  • آگنوستیسیسم (Agnosticism): به معنای «بی‌اطلاعی» یا «عدم یقین» است. در فلسفه به دیدگاهی گفته می‌شود که نسبت به وجود یا عدم وجود خدا، حقیقت مطلق، یا دیگر مسائل ماورای طبیعی، نمی‌توان به طور قطعی اظهار نظر کرد.
  • ایدئالیسم (Idealism): فلسفه‌ای است که معتقد است واقعیت به‌طور اساسی ذهنی یا ایده‌آلی است و هیچ چیزی خارج از ذهن و آگاهی وجود ندارد. مهم‌ترین نمایندگان این مکتب عبارتند از: جورج ویلهلم فریدریش هگل و امانوئل کانت.
  • امپرسیونیسم (Empiricism): نظریه‌ای است که بر این باور است که تمام دانش بشر از تجربیات حسی ناشی می‌شود و هر آنچه که در ذهن انسان وجود دارد، ابتدا باید از طریق حواس به دست آید.
  • نظریهٔ هنجاری (Normative Theory): به نظریه‌هایی گفته می‌شود که دربارهٔ اینکه چگونه انسان‌ها باید رفتار کنند، اظهار نظر می‌کنند و اصول اخلاقی را تعیین می‌کنند.
  • پراگماتیسم (Pragmatism): مکتبی است که حقیقت را بر اساس کارایی و کاربرد عملی آن می‌سنجد. به عبارتی، چیزی درست است که در عمل مفید باشد.
  • تجربه‌گرایی (Phenomenology): شاخه‌ای از فلسفه است که به مطالعه‌ی آگاهی و تجربه‌های فردی می‌پردازد. مؤسس این مکتب ادموند هوسرل است.
  • متافیزیک (Metaphysics): مطالعهٔ اصول و ماهیت واقعیت، وجود، و ویژگی‌های اساسی جهان است. به سوالاتی چون «چه چیزی وجود دارد؟» و «ماهیت حقیقت چیست؟» پرداخته می‌شود.
  • نیکویی اخلاقی (Ethical Goodness): مفهومی در اخلاق است که به «خوب» یا «درست» بودن چیزی اشاره دارد. معمولاً به آنچه که به نفع انسان‌ها و جامعه است، نیکویی اخلاقی گفته می‌شود.
  • نسبیت (Relativism): نظریه‌ای است که می‌گوید حقیقت، اخلاق، یا ارزش‌ها نسبی هستند و به شرایط و چشم‌اندازهای مختلف بستگی دارند.
  • تجزیه و تحلیل منطقی (Logical Positivism): مکتبی فلسفی است که بر اساس آن، تنها گزاره‌هایی که از نظر تجربی قابل آزمایش هستند، معنادارند. این دیدگاه بیشتر در اوایل قرن ۲۰ میلادی در وین مطرح شد.
  • آزادی اراده (Free Will): مفهومی در فلسفه است که به توانایی انسان‌ها برای انتخاب‌های مستقل و غیرمشروط اشاره دارد، به گونه‌ای که نمی‌توان آن را به قوانین طبیعی یا علل قبلی مرتبط کرد.
  • دترمینیسم (Determinism): نظریه‌ای که معتقد است همه‌چیز در جهان به‌طور قطعی و از پیش تعیین شده توسط قوانین طبیعی و علل قبل از خود رخ می‌دهد.
  • سوژه و ابژه (Subject and Object): این مفاهیم به تفکیک میان «سوژه» (فرد آگاه و دانا) و «ابژه» (شیء یا چیزی که مورد توجه و ادراک قرار می‌گیرد) اشاره دارند. این تقسیم‌بندی در مباحث فلسفی و به‌ویژه در پدیدارشناسی و فلسفه ذهن مهم است.
  • دکارت (Descartes): فیلسوف فرانسوی که به دلیل طرح مفهوم «می‌اندیشم پس هستم» (Cogito, ergo sum) شناخته شده است. دکارت بنیان‌گذار مکتب روش‌شناسی شک‌گرایانه است.
  • آنوپولیتیک (Anapolitik): در نظریه‌های سیاسی، به مفهومی اشاره دارد که در آن سیاست به عنوان یک پدیده جهانی و غیر وابسته به محدوده‌های قومی و ملی تعبیر می‌شود.
  • هستی‌شناسی (Ontology): شاخه‌ای از متافیزیک که به مطالعهٔ وجود و ماهیت اشیاء، ویژگی‌های موجودات و انواع مختلف وجود می‌پردازد.
  • سکولاریسم (Secularism): اعتقاد به جدایی دین از سیاست و دولت است. این دیدگاه در تلاش است تا مسائل دینی از عرصه‌های دولتی و عمومی دور نگه داشته شوند.
  • آرمان‌شهر (Utopia): ایدهٔ جامعه‌ای ایده‌آل است که هیچ مشکلی ندارد و در آن عدالت، صلح و رفاه وجود دارد.
  • تراژدی (Tragedy): یک نوع ادبی و نمایشی که در آن شخصیت‌های اصلی به دلیل اشتباهات یا سرنوشت حتمی خود دچار مشکلات و مشکلات غیرقابل حل می‌شوند.
  • چرخش زبان‌شناختی (Linguistic Turn): در قرن ۲۰، مکتب‌های فلسفی به‌طور خاص بر زبان و نقش آن در شناخت و تجربه تمرکز کردند. این چرخش به‌طور عمده در فلسفه تحلیلی و پدیدارشناسی دیده می‌شود.
  • شک‌گرایی (Skepticism): دیدگاهی است که در آن فرد به‌طور کلی نسبت به امکان دستیابی به حقیقت یا دانایی مطمئن تردید دارد. شک‌گرایان معمولاً می‌پرسند که آیا ما می‌توانیم چیزی را قطعاً بدانیم یا خیر.
  • تفسیرگرایی (Hermeneutics): شاخه‌ای از فلسفه که به تفسیر و تحلیل متون و معانی آن‌ها می‌پردازد. این مکتب در ابتدا در نقد متون دینی آغاز شد و بعدها در تمامی علوم انسانی گسترش یافت.
  • پدیدارشناسی (Phenomenology): به مطالعه‌ی تجربیات مستقیم و ذهنی انسان‌ها از پدیده‌ها گفته می‌شود. این رویکرد توسط ادموند هوسرل پایه‌گذاری شد و تأکید زیادی بر تجربه زیسته دارد.
  • تجزیه و تحلیل منطقی (Logical Analysis): روش فلسفی‌ای است که هدف آن روشن‌سازی مفاهیم و بیان منطق گزاره‌ها است. این روش به ویژه توسط فیلسوفانی مانند ویتگنشتاین و گروه وین مطرح شد.
  • فلسفه اخلاق (Ethics): شاخه‌ای از فلسفه است که به بررسی مفاهیم اخلاقی همچون «درستی»، «عدالت»، «خوبی» و «بدی» می‌پردازد و می‌کوشد اصول و قواعدی برای زندگی اخلاقی پیدا کند.
  • فلسفه زبان (Philosophy of Language): شاخه‌ای از فلسفه است که به مطالعه‌ی زبان، معنای واژه‌ها، ساختار زبان و روابط آن با تفکر و واقعیت می‌پردازد. ویتگنشتاین یکی از نمایندگان برجسته این شاخه است.
  • قانون‌گرایی (Legalism): اعتقاد به این که باید قوانین دقیقی برای همه‌چیز وجود داشته باشد و افراد باید فقط بر اساس قوانین عمل کنند.
  • پراگماتیسم (Pragmatism): فلسفه‌ای است که حقیقت را نه از طریق نظریه‌های انتزاعی بلکه از طریق کارایی عملی آن‌ها می‌سنجد. نام‌های معروف این مکتب شامل ویلیام جیمز و جان دیویی هستند.
  • منطق (Logic): مطالعه‌ی اصول صحیح استدلال و قوانین تفکر است. منطق به انسان کمک می‌کند تا استدلالات صحیح بسازد و از اشتباهات منطقی پرهیز کند.
  • مطالعه ی علم (Philosophy of Science): به بررسی مفاهیم و اصول فلسفی در علوم مختلف، از جمله روش‌های علمی، حقیقت‌سنجی و تمایز بین علم و غیرعلم می‌پردازد.
  • اساس‌گرایی (Foundationalism): فلسفه‌ای است که بر این باور است که برخی از اعتقادات و دانش‌های بشر به‌طور بنیادین درست هستند و بر اساس آن‌ها سایر اعتقادات شکل می‌گیرد.
  • انتقادی (Critical Theory): یک رویکرد فلسفی و اجتماعی که به‌طور خاص بر نقد وضعیت اجتماعی و سیاسی موجود و جستجوی راه‌های اصلاح آن تأکید دارد. مهم‌ترین نمایندگان این رویکرد، مکتب فرانکفورت بودند.
  • واحدیت و تکثر (Monism and Pluralism): واحدیت به این معناست که تمام واقعیت به یک حقیقت یا اصل واحد بازمی‌گردد. تکثر بر این باور است که واقعیت شامل بسیاری از اصول و حقایق مختلف است که به‌طور همزمان وجود دارند.
  • هستی‌شناسی تحلیلی (Analytic Ontology): نوعی از هستی‌شناسی است که با استفاده از منطق و تحلیل زبان‌شناختی به بررسی مفاهیم و ساختارهای وجودی می‌پردازد.
  • اثبات‌گرایی (Positivism): مکتبی فلسفی که بر اساس آن تنها علوم تجربی و مشاهدات قابل آزمایش می‌توانند به عنوان معیارهای حقیقت شناخته شوند. این دیدگاه تأکید دارد که علم باید فقط بر مبنای واقعیت‌های قابل اندازه‌گیری باشد.
  • وجود (Existence): در فلسفه به معنای حالت یا ویژگی داشتن است. سوالات مربوط به وجود، از جمله اینکه «چرا چیزی وجود دارد و نه هیچ‌چیز؟»، یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌ها در فلسفه است.
  • انسان‌شناسی فلسفی (Philosophical Anthropology): شاخه‌ای از فلسفه است که به بررسی ماهیت انسان از منظر فلسفی می‌پردازد. این حوزه سعی دارد سوالاتی چون «انسان چیست؟» و «ماهیت انسانی چیست؟» را پاسخ دهد.
  • مفهوم‌گرایی (Conceptualism): دیدگاهی که معتقد است مفاهیم کلی وجود دارند، اما تنها به عنوان ابزارهایی برای تفکر و بیان تجربه‌ها.
  • اراده به قدرت (Will to Power): مفهومی که توسط فریدریش نیچه معرفی شد و اشاره به تمایل و انگیزه انسان‌ها برای تسلط بر محیط و دیگران دارد.
  • انکار (Denial): در روان‌شناسی و فلسفه به معنای عدم پذیرش یک واقعیت یا حقیقت است، حتی اگر شواهد واضحی از آن وجود داشته باشد.
  • مطلق (Absolute): مفهومی که به چیزی اشاره دارد که مستقل از هر گونه شرط یا محدودیتی است و در هر زمان و مکانی وجود دارد. در فلسفه‌های مختلف مانند ایدئالیسم و هگل این مفهوم اهمیت ویژه‌ای دارد.
  • تجرید (Abstraction): فرایندی که در آن ویژگی‌های خاص و جزئیات یک شیء یا وضعیت نادیده گرفته می‌شود تا یک مفهوم یا ویژگی کلی‌تر و عمومی‌تر استخراج شود.
  • نظریه واقعیت (Realism): نظریه‌ای که معتقد است که جهان خارج از ذهن و آگاهی انسان‌ها مستقل از آن‌ها وجود دارد و حقیقت‌ها و اشیاء به‌طور مستقل از ادراکات ما وجود دارند.
  • شهروندی (Citizenship): مفهومی در فلسفه سیاسی که به حقوق، مسئولیت‌ها و ارتباط فرد با جامعه و دولت اشاره دارد. این مفهوم در مباحث مرتبط با عدالت اجتماعی و دموکراسی اهمیت دارد.
  • امکان‌پذیری (Possibility): در فلسفه، مفهومی است که به بررسی این موضوع می‌پردازد که چه چیزی می‌تواند در جهان ممکن باشد یا چه شرایطی برای وقوع یک رویداد ضروری است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم