استیهال

لغت نامه دهخدا

استیهال. [ اِ ] ( ع مص ) استئهال. سزاوار و شایسته چیزی شدن: استأهل الشی َٔ؛ استوجبه فهو مستأهل له، و انکره بعضهم، و فی الاساس و سمعت اهل الحجاز یستعملونه استعمالاً واسعاً. ( اقرب الموارد ): مناصب اعمال در نصاب استحقاق واستیهال مقرّر گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 365 ). || خریدن و خوردن اِهالة را: استأهل؛ اخذ الاهالة او اکلها فهو مستأهِل کقوله:
لابل کلی یا اُمی و استأهلی
فان ما انفقت من مالیه.( اقرب الموارد ).|| بترسیدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || سست گشتن. ضعیف شدن و ترسیدن. ( از قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

سزاوار شدن چیزی