لغت نامه دهخدا
یونقار. [ یُن ْ ] ( ترکی، اِ ) یونغار. رجوع به یونغار شود:
ریز از تار تیز بی آهنگ
از برونش اگر کنی یونقار.حکیم شفایی ( از آنندراج ).
یونقار. [ یُن ْ ] ( ترکی، اِ ) یونغار. رجوع به یونغار شود:
ریز از تار تیز بی آهنگ
از برونش اگر کنی یونقار.حکیم شفایی ( از آنندراج ).