تلافق

لغت نامه دهخدا

تلافق. [ ت َ ف ُ ] ( ع مص ) خداوند کارهای درست و آراسته شدن قوم، یقال: تلافقوا؛ ای تأمت امورهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تلاؤم شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
بلا
بلا
سلیم
سلیم
مواظب
مواظب
مبدأ
مبدأ