گوهر گسستن

لغت نامه دهخدا

گوهر گسستن. [ گ َ / گُو هََ گ ُس َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از نثار کردن و ریختن گوهر بر چیزی است. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). || کنایه از فروباریدن باران است بر چیزی:
هوا بر سبزه اش گوهر گسسته
زمرد را به مروارید بسته.نظامی ( از بهار عجم ). || کنایه از تشعشعو پاشیدن نور است:
از این سو زهره در گوهر گسستن
و از آن سو مه به مروارید سفتن.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پاره کردن رشت. گوهر. ۲ - نثار کردن و ریختن گوهر. ۳ - فروباریدن باران: هوا بر سبزه اش گوهر گسسته زمرد را بمروارید بسته. ( نظامی ) ۴ - پاشیدن نور تشعشع: ازین سو زهره در گوهر گسستن وزان سو مه بمروارید سفتن. ( نظامی )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال فنجان فال فنجان فال اعداد فال اعداد فال عشقی فال عشقی