لغت نامه دهخدا
پولادبست. [ ب َ ] ( ن مف مرکب ) با پولاد استوار کرده:
کشیده شد از صف پیلان مست
یکی باره ده میل پولادبست.اسدی.بزیر اندرش گفتی آن پیل مست
سپه کش دزی بود پولادبست.اسدی.ز گردش چو دیوار پولادبست
گرفتند و بر وی گشادند دست.اسدی.
پولادبست. [ ب َ ] ( ن مف مرکب ) با پولاد استوار کرده:
کشیده شد از صف پیلان مست
یکی باره ده میل پولادبست.اسدی.بزیر اندرش گفتی آن پیل مست
سپه کش دزی بود پولادبست.اسدی.ز گردش چو دیوار پولادبست
گرفتند و بر وی گشادند دست.اسدی.
۱. چیزی که با پولاد استوار شده.
۲. [مجاز] دیوار یا سدی که مانند پولاد محکم و استوار باشد: کشیده شد از صفّ پیلان مست / یکی باره ده میل پولادبست (اسدی: ۹۳ ).
( صفت ) با پولاد استوار کرده با فولاد محکم شده: کشیده شد از صف پیلان مست یکی باره ده میل پولاد بست. ( گرشاسب نامه )