وج ء

لغت نامه دهخدا

وج ء. [ وَج ْءْ ] ( ع ص ) وجا. وجاء. ( ماء... ) آب بی خیر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).آب بد و بی خیر. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) زدن: وجأه بالید والسکین وجاءً؛ به دست و به کارد زداو را. ( منتهی الارب ). وجئت عنقه؛ گردن زدم او را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || سپری شدن آب چاه. ( منتهی الارب ). || گائیدن زن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خصی کردن تکه به کوفتن خایه میان دو سنگ یا ریزه کردن... چندانکه پراکنده گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وِجاء. ( منتهی الارب ). رجوع به وِجاء شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعامل یعنی چه؟
تعامل یعنی چه؟
روزگار یعنی چه؟
روزگار یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز