هاموار کردن

لغت نامه دهخدا

هاموار کردن. [ هام ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هموار کردن. مسطح کردن. صاف کردن. تسطیح: و دو غرفه کرد برابریکی از سیم و دیگر از زر هر یکی را طول چهارصد گز... و هر دو را بیاکند از سبیکه های زر و سیم و سرش به زعفران هاموار کرد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 469 ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
امجق
امجق
انسجام
انسجام
ویو
ویو
گرای
گرای