بروان

لغت نامه دهخدا

بروان. [ ب َرْ ] ( اِ ) در ناظم الاطباءکلمه به معانی ذیل بکار رفته است: دستمال و رومال وهوله و هرچه در روی شانه افکنند و قبای بلند و کلاه دراز. اما در مآخذ دیگر که در دسترس بود دیده نشد.
بروان. [ ب َرْ ] ( اِخ ) شهریست [ به حدود خراسان ] بانعمت و جای بازرگانان و درِ هندوستان است. ( حدود العالم ). و رجوع به پروان شود.

فرهنگ فارسی

شهریست با نعمت و جای بازرگانان و در هندوستان است.

فرهنگ اسم ها

اسم: بروان (پسر) (کردی)
معنی: پیش بند ( نگارش کردی

جمله سازی با بروان

بقا بدوست کرم را، چو جسم را بروان شرف بدوست خرد را، چو چشم را ببصر
باده بود چو جان مرا گر نرسد روان مرا غوطه زنم درون خم تن بروان فرو کنم
بقرآباد، روستایی در دهستان بروانان غربی بخش مرکزی شهرستان ترکمانچای در استان آذربایجان شرقی ایران است.
ای بدرگاه خداوند جهان رفته، جهان بی شکوهت بروان تو که بی فر و بهاست
آلاتیمور، روستایی در دهستان بروانان غربی بخش مرکزی شهرستان ترکمانچای در استان آذربایجان شرقی ایران است.
بجوان، روستایی در دهستان بروانان غربی بخش مرکزی شهرستان ترکمانچای در استان آذربایجان شرقی ایران است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ادریان
ادریان
مأوا
مأوا
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
زیبا
زیبا