لغت نامه دهخدا
نشکهیدن. [ ن َ ک ُ دَ ] ( مص منفی ) نشکوهیدن. پروا نکردن. مقابل شکوهیدن به معنی بیم و پروا داشتن و ترسیدن. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ):
آن کبوترشان ز بازان نشکهد
بازسر پیش کبوترشان نهد.مولوی ( از انجمن آرا ).تا ز بسیاری آن زر نشکهند
بی گرانی پیش آن مهمان نهند.مولوی.