مؤتفکه

لغت نامه دهخدا

( مؤتفکة ) مؤتفکة. [ م ُءْ ت َ ف ِ ک َ ] ( ع ص )زیر و زبر گشته. منقلب شده. برگشته. برگردیده. ج، مؤتفکات. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤتفکات شود.
مؤتفکة. [ م ُءْ ت َ ف ِ ک َ ] ( اِخ ) نام هر یک از شهرهای لوط. ج، مؤتفکات. ( یادداشت مؤلف ): گویند در نزدیکی سلمیة بوده در شام؛ با اهالی اش یکجا سرنگون شد. فقط صد تن جان به سلامت بردند. صد خانه برای آن صد نفر ساختند و آن حوزه را سلم مأته نام دادند و بعد به سلمیة معروف شد. حضرت علی علیه السلام در نکوهش اهل بصره فرموده: یا اهل المؤتفکة! تاکنون سه بار ائتفاک [ انقلاب ] واقع شد و برخداست که بار چهارم این بلا را نازل کند. از این مطلب چنین برمی آید که ائتفاک به معنی انقلاب است و بعضی گفته اند: مراد از مؤتفکة مداین قوم لوط می باشد. ( از معجم البلدان ). شهری باستانی بوده در شام در نزدیکی سلمیه، پس از ویران شدن، مردم آن به سلمیه کوچ کرده اند. ( از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به مؤتفکات شود.