مقاصر

لغت نامه دهخدا

مقاصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) کسی که قصر وی در محاذات قصر دیگری باشد. ( ناظم الاطباء ): فلان مقاصری؛ کوشک وی روباروی کوشک من است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
مقاصر. [ م َ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِمَقصَر و مَقصِر و مَقصَرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مقصر و مقصرة شود. || ریشه های درخت، واحد آن مقصور است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کسی که قصر وی در محاذات قصر دیگر باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال ماهجونگ فال ماهجونگ استخاره کن استخاره کن فال سنجش فال سنجش