لغت نامه دهخدا مفسا. [ م َ ] ( ع اِ ) شرم انسان. ( منتهی الارب ). کون. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جائی که فساء از آن خارج میشود. ( از محیط المحیط ). دُبُر. اِست. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).- امثال:ما اقرب محساه من مفساه؛ ای فمه من استه. ( ناظم الاطباء ).