لغت نامه دهخدا
( مشیعة ) مشیعة. [ م ِش ْ ی َ ع َ ] ( ع اِ ) کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).
مشیعة. [ م ُ ش َی ْ ی ِ ع َ ] ( ع ص ) اسم فاعل. ( اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ). || گوسپندی که از باعث لاغری به گوسپندان نرسد و همواره خود را تابع و پیرو سازد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از محیطالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).
مشیعة. [م ُ ش َی ْ ی َ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث مشیَّع. ( اقرب الموارد )( محیطالمحیط ). || گوسپندی که از باعث ضعف و لاغری محتاج آن باشد که کسی تابع و پیرو آن باشد تا از پس براند و بدون آن رفتن نتواند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ).