مرمریس

لغت نامه دهخدا

مرمریس.[ م َ م َ ] ( ع ص ) لغزان و تابان از هر چیزی. ( منتهی الارب ). املس، گویند کفل مرمریس. ( از اقرب الموارد ). || داهی و زیرک، و برای تحقیر مُریَریس گویند به اعتبار ثلاثی بودن ریشه آن. ( از اقرب الموارد ). || بلا و سختی. ( منتهی الارب ). داهیة سخت. داهیه مرمریس؛ شدید. ( از اقرب الموارد ). || گردن دراز. ( منتهی الارب ). طویل و دراز از بین گردنها. ( از اقرب الموارد ). || درشت. ( منتهی الارب ). صلب. ( از اقرب الموارد ). || زمین که هیچ نرویاند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).