مرقق. [ م ُ رَق ْ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترقیق. رجوع به ترقیق شود. || آنچه به خلاف منضج باشد در تغلیظ. ( مخزن الادویه ). رقیق کننده اخلاط. مرقق. [ م ُ رَق ْ ق َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از ترقیق. رجوع به ترقیق شود. || تنک کرده شده و نازک شده. || تیز شده. ( ناظم الاطباء ). || حرفی که با ترقیق ادا می شود. || ( اِ ) گرده نان تنک و پهن.