محفد

لغت نامه دهخدا

محفد. [ م َ ف ِ ] ( ع اِ ) چیزی است که ستور را در آن علف دهند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || اصل ( و لغتی است در محتد ). || بن کوهان شتر. || نقش و نگار جامه. || قصر سلطان. ج، محافد. ( منتهی الارب ).
محفد. [ م ِ ف َ ] ( ع اِ ) چیزی است که ستور را در آن علف دهند. || کناره جامه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نگار جامه. ( مهذب الاسماء ). || پیمانه و آن قدحی باشد. || زنبیل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محفد. [ م ُ ف ِ ] ( ع ص ) کسی که می شتاباند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || شتر یا شترمرغ شتاب رونده. || خدمتگاری که برای کردن کاری شتابان می رود. ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال حافظ فال حافظ فال احساس فال احساس فال نخود فال نخود