متماس

لغت نامه دهخدا

متماس. [ م ُ ت َ ماس س ] ( ع ص )پیوسته و متصل. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع. ] (اِفا. ) یکدیگر را مس کننده، به هم پیوندنده.