لماج

لغت نامه دهخدا

لماج. [ ل َ ] ( ع اِ ) کمتر چیزی که بخورند، یقال: ماذقت سماجاً و لا لماجا؛ ای شیئاً. ( منتهی الارب ). چیزی اندک که خورده شود. ( منتخب اللغات ). لماظ. لماق. لماک.

فرهنگ فارسی

کمتر چیزی که بخورند چیزی اندک که خورده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس