قوایه

لغت نامه دهخدا

( قوایة ) قوایة. [ ق َ ی َ ] ( ع اِ ) زمین خشک مانده میان دو قطعه باران رسیده و بیابان بی آب وگیاه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). قفرالارض. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) توانایی. خلاف ضعف. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) خالی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): قویت الدار قِیّا و قوایة؛ خلت. ( اقرب الموارد ). رجوع به قی شود.
قوایة. [ ق ِ ی َ ] ( ع اِمص ) توانایی. ضد ضعف. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال فنجان فال فنجان فال اوراکل فال اوراکل فال چای فال چای