غرشه

لغت نامه دهخدا

غرشه. [ غ َ ش َ ] ( اِخ ) صاحب تاریخ بیهق ولایت غورو غرشه را یکی از پنجاه ولایت مشهور ربع معمور عالم آورده است ( ص 17 و 18 ) و غرشه همان غرش و غرشستان و ظاهراً غیر از غور است. رجوع به غرشستان و غور شود.

فرهنگ فارسی

یکی غرش میوه درختی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
دلاور
دلاور
شیمیل
شیمیل
هورنی
هورنی
لا تنس ذکر الله
لا تنس ذکر الله