عنکش

لغت نامه دهخدا

عنکش. [ ع َ ک َ ] ( ع ص ) مردی که پروای روغن نامالیدن و آرایش ناکردن ندارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مردی که اهمیت ندهد به اینکه روغن نمالد و آرایش نکند. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام مردی است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
حسبی الله و نعم الوکیل
حسبی الله و نعم الوکیل
تقسیم
تقسیم
پوزیشن
پوزیشن
گواد
گواد