زبان افکندن

لغت نامه دهخدا

زبان افکندن. [ زَ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زبان بریدن. ساکت کردن. ( آنندراج ):
مگر ز باغ ارم باصفاش حرفی گفت
که تیغ باد سحر غنچه را زبان افکند.حسین ثنائی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

زبان بریدن و ساکت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال راز فال راز