ذوالحجرین

لغت نامه دهخدا

ذوالحجرین. [ ذُل ْ ح َ ج َ رَ ] ( اِخ ) ازدی، مردی از قبیله ازد که دختر وی به سنگی خسته و استخوان خرما کوفتی شتران را و به سنگ دیگر جو اهل و قرابت خود را.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
منحرف
منحرف
جنگ اول، به از صلح آخر
جنگ اول، به از صلح آخر
جستجو
جستجو
اعتلا
اعتلا