لغت نامه دهخدا
خردمرد کردن. [ خ ُ م ُ ک َ دَ] ( مص مرکب ) ریزه ریزه کردن. تفتیت. ( یادداشت بخط مؤلف ): رَض؛ خردمرد کردن. ( از تاج المصادر بیهقی ).
خردمرد کردن. [ خ ُ م ُ ک َ دَ] ( مص مرکب ) ریزه ریزه کردن. تفتیت. ( یادداشت بخط مؤلف ): رَض؛ خردمرد کردن. ( از تاج المصادر بیهقی ).
ریزه ریزه کردن تفتیت