لغت نامه دهخدا
تتلی. [ ت ِ ت ِ] ( هندی، اِ ) هندی چوچی. ( الفاظ الادویه ص 72 ). نوعی سداب که در دفع نوبه بکار میبرند. ( ناظم الاطباء ).
تتلی. [ ت َ ت َل ْ لی ] ( ع مص ) تتبع. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). در پی چیزی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تتلیت ُ حقی؛ ای تتبعته ُ حتی استوفیته ُ. ( اقرب الموارد ). تتلیت ُ حقی حتی استوفیته؛ ای تتبعته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).