بازپیچیدن

لغت نامه دهخدا

بازپیچیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) برگردانیدن. منعطف ساختن:
عنان را یکی بازپیچی به راست
چنان کز خردمندی تو سزاست.فردوسی.سرش بازپیچید و تن راست شد
وگر وی نبودی زمان خواست شد.سعدی.و رجوع به پیچیدن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال اوراکل فال اوراکل فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ