بازدرویدن

لغت نامه دهخدا

بازدرویدن. [ دَ رَ دَ ] ( مص مرکب ) درودن. درویدن. دوباره درو کردن. دیگر بار درویدن کشته را:
کآرد دو سه تخم را به آغاز
چون کشته رسیدبدرود باز.نظامی.و رجوع به درویدن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال زندگی فال زندگی