اکراع

لغت نامه دهخدا

اکراع. [ اِ ] ( ع مص ) بر صید خویش توانا کردن شکاری صیاد را. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || به آب باران ایستاده رسیدن قوم. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به آب باران ایستاده رسیدن قوم و وارد کردن شتران خود را بدان. ( از اقرب الموارد ). || آب دادن ستور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به دهان از جوی آب برداشته خوردن بی مدد دست و پیاله. ( آنندراج ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استیصال
استیصال
چیپ
چیپ
چیره
چیره
فال امروز
فال امروز