ازعاف

لغت نامه دهخدا

ازعاف.[ اِ ] ( ع مص ) کشتن. برجای کشتن کسی را. ( منتهی الارب ). بزودی کشتن. برجای بکشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || اِزْآف. خسته را کشتن. ( منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انسجام
انسجام
درس
درس
اسرار کردن
اسرار کردن
امجق
امجق