اروبندی

لغت نامه دهخدا

( آروبندی ) آروبندی. [ ب َ ] ( حامص مرکب ) عمل آروبند. جبر و ردّ عظام. پیوستن استخوان شکسته. بجای افکندن استخوان ازجای بگشته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
علت
علت
الکن
الکن
متعبد
متعبد
طعمه
طعمه