وحدت شخصی وجود

وحدت شخصی وجود از بنیادی‌ترین نظریه‌های فلسفه صدرایی است که بر این اصل استوار است که حقیقت وجود، یگانه و بسیط است. این حقیقت هیچ‌گونه کثرت، نقص یا امکان در ذات خود ندارد و به صورت مستقل و مطلق قائم به خویش است. در نگاه صدرالمتألهین، همه موجودات و پدیده‌ها چیزی جز شئون، صفات و تجلیات همین حقیقت واحد نیستند؛ بنابراین کثرت در عالم، نه به معنای استقلال اشیا، بلکه به معنای ظهورات گوناگون یک اصل یکتا تلقی می‌شود.

از منظر علیت، وحدت شخصی وجود نشان می‌دهد که معلول‌ها هویت جدا و مستقل از علت ندارند، بلکه عین وابستگی و فقر به آن هستند. بدین معنا، وجود ممکنات صرفاً شأن و وصف علت است و هیچ‌گاه هویتی بیرون از آن پیدا نمی‌کند. این تفسیر از رابطه علت و معلول، مفهوم جدایی و فاصله را از میان برمی‌دارد و پیوندی درونی و ذاتی میان هستی و تجلیات آن برقرار می‌سازد. در نتیجه، عالم به‌مثابه وصف و کار الهی فهم می‌شود، نه چیزی منفصل و جدا از او.

بنابراین، نظریه وحدت شخصی وجود به مرتبه نهایی در حکمت متعالیه می‌رسد و فراتر از وحدت تشکیکی و امکان فقری قرار می‌گیرد. در این چارچوب، موجودات به‌جای آنکه ذوات مستقلی باشند، به‌صورت شئونات و اطوار حقیقت مطلق جلوه‌گر می‌شوند. به این ترتیب، فلسفه صدرایی با نفی استقلال موجودات، توحید را در سطحی عمیق‌تر و هستی‌شناسانه تبیین می‌کند و کل جهان را ظهور و وصف واحدی می‌داند که حقیقت آن در وجود مطلق و بسیط ریشه دارد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نظریه وحدت شخصیه وجود بیانگر این مطلب است که تنها یک حقیقت بسیط وجود دارد که این حقیقت از هرگونه کثرت و نقص منزه است و در ذات این حقیقت بسیط مستقل، تیرگی امکان یا احتیاج هرگز دخالت ندارد.
وجودشناسی در فلسفه صدرا یا حکمت متعالیه خود به طور مداوم تعالی یافته است. صدرا که در ابتدا از طرفداران و شارحان اصالت ماهیت بود، در گام اول اصالت وجود را بنیاد فلسفه خویش قرار داد؛ سپس نظریه وحدت تشکیکیه وجود گام دوم تعالی در حکمت متعالیه بود؛ امکان فقری که پیامد محسوب می شود و در نهایت، نظریه وحدت شخصیه وجود مرحله نهایی فلسفیدن صدراست برهان برای اوست. نظریه وحدت شخصیه وجود، در فصل های متعددی از مرحله ششم (علت و معلول) از سفر اول «اسفار اربعه» صدرا تبیین شده است و در این بخش از اسفار وجودشناسی شامل بحث هایی است که به مفهوم وجود ارتباطی ندارد؛ بلکه ناظر به حقیقت هستی است و این خود نشان دهنده مطلب ذیل است:وحدت شخصیه وجود از فروعات بحث علیت در وجودشناسی صدرایی محسوب می شود. این نکته از این لحاظ اهمیت دارد که گرچه وحدت شخصیه وجود به طریق غیرفلسفی برای صدرا اشراق شده است؛ ولی تبیین فلسفی آن همچون وحدت تشکیکه و امکان فقری بر پایه علیت استوار است. در مبحث علیت نیاز ذاتی و احتیاج جبلی معلول ها یا وجودهای امکانی به علت ثابت شده است. نتیجه مستقیم نیاز ذاتی معلول به علت، نخست، ضرورت وجود علت و دوم، ضرورت ذاتی بودن علیت برای علت است؛ یعنی به همان دلیل که وجود علت ایجادی برای تحقق ممکنات ضروری است، ذاتی بودن علیت برای آن علت ایجادی نیز ضروری است. چه اینکه برای پرهیز از افتادن در ورطه دور و تسلسل می توان گفت: سلسله علت ها به علت العللی ختم می شود که در علیتش محتاج علتی دیگر نیست و علیتش عین ذات اوست. (تمسک به دور و تسلسل در اثبات علیت ذاتی علت نسبت به برهان های ارائه شده در حکمت متعالیه از اعتبار متوسطی برخوردار است؛ ولی فهم آن سهولت بیشتری دارد.)از سوی دیگر، معلولیت ممکنات نیز همچون علیت علت، وصفی زائد بر ذات آنها نیست، بلکه عین گوهر ذاتشان است. معلول چنان که پیشتر نیز اشاره شد، هویت استقلالی خود را در قیاس با علت از دست می دهد و همه حقیقت آن به علت قائم می شود، بلکه افاضه و کار علت تلقی می شود. بدون شک افاضه و کار علت هویت یا واقعیتی جدای از آن ندارد و همواره قائم و وابسته به آن است. در نتیجه، افاضه و کار علتی که علیت و عین ذات آن است، البته عبارت از تجلی و شان است.«تبیین و تحقق ان لجمیع الموجودات اصلا واحدا و سخنا فاردا هو الحقیقة و الباقی شؤونه و هو الذات و غیره اسماؤه و نعوته و هو الاصل و ما سواه اطواره و شؤونه و هو الموجود و ماوراؤه جهاته و حیثیاته.» «روشن و ثابت می شود که تمام موجودات را یک اصل و یک سنخ بیش نیست که آن حقیقت است و باقی شئون او و موجود است و آنچه آن سوی اوست، جهات و حیثیات وی می باشند.» «(به عبارت واضح تر) اضافه و قیام ذاتی معلول به علت، معلول را در زمره اوصاف و شئون علت درمی آورد، وصف و شانی که جدای از ذات علت نبوده و مقتضای ذات آن می باشد و بدین ترتیب کل جهان وصف و شان الهی می شود... بدین ترتیب آنچه در خارج واقعیت دارد، یک واحد شخصی خواهد بود که دارای شئون، تجلیات و اوصاف کثیر است.» 
بسیط الحقیقه بودن وجود
نظریه وحدت شخصیه وجود بیانگر این مطلب است که تنها یک حقیقت بسیط وجود دارد که این حقیقت از هرگونه کثرت و نقص منزه است و در ذات این حقیقت بسیط مستقل، تیرگی امکان یا احتیاج هرگز دخالت ندارد. این حقیقت بسیط در ذات خود فیاض است و با وجودش که عین ذات اوست، منشا جهان است. پس، همه موجودات اعم از محسوسات، معقولات و مجردات یک بنیاد واحد دارند و در حقیقت، شئون مختلف یا صفات متعدد همان بنیاد واحد هستند. بدین ترتیب صدرا سعی دارد ضمن نفی کثرت از حقیقت وجود و موجود، کثرت را در حد اوصاف و شئون وجود تقلیل دهد. یعنی او تمایز میان وجود با موجودات را تمایز و تباین از نوع آنچه متعلق به امور هم عرض یا حتی اموری که در طول یکدیگرند، نمی داند؛ زیرا در این نوع تمایز، خلا و عزلت در کار است؛ ولی میان حقیقت وجود با موجودات جهان هیچ عزلت و خلوتی قابل فرض نیست؛ چه اینکه بینونت خدا و جهان براساس فلسفه صدرا بینونت عزلتی نیست، بلکه بینونت صفتی است؛ یعنی چنین نیست که میان موجودات و جود غیریت به گونه ای برقرار باشد که یکی از دیگری منعزل و گسیخته باشد. بینونت و غیریت میان آنها در حد بینونت صفت از موصوف است؛ یعنی موجودات وصف وجودند و جهان وصف حق تعالی است.بنابراین، با ظهور نظریه وحدت شخصیه وجود تعالی اصل علیت در حکمت متعالیه معلوم می شود.
مقسم علت و معلول بر مبنای وحدت شخصی
«(چون) پس از اثبات اصالت وجود و امکان فقری غیر واجب، تقسیم وجود به علت و معلول به صورت تقسیم وجود به رابط و مستقل در می آید؛ زیرا بر این مبنا معلول همان وجود رابط است و علت حقیقی وجود مستقل می باشد و لکن بر مبنای وحدت شخصی وجود، مقسم علت و معلول دگرگون می شود؛ زیرا بر این مبنا معلول مصداق وجود نیست، بلکه شان آن است.» یعنی اصل علیت از تثلیث علت، معلول، رابطه علی به سوی تثنیه مستقل (علت) و رابط (معلول) و سپس به سوی توحید واجب و شئونات او حرکت کرده است. در وحدت شخصیه وجود نه تنها وجود معلولی و رابطه علّی در مقابل علت منتفی است و نه تنها وجود رابطی (وجود لنسفه و بغیره) نیز مطرود است که حتی وجود رابط (وجود به غیره) نیز انکار می شود.