وگر ز بیخردیها لب این ترانه زند چنان بود که ستایی ثواب را به گناه
کنون کز صد، نود یزدان ستایند بدین یزدان ستایی، دیو رایند
پی خود ستایی زبان برگشود دو بیتی به تازی زبان بر سرود
دلش را پرست، ار خرد را پرستی کفَش را ستای، ار سخا را ستایی
زبان زگفتهٔ بیجا ببند قاآنی که خود ستایی دور است از طریق ثواب
سیمرغ ستایی تو و سیمرغ که دید؟ ور دید کسی تو خود ندیدی باری