گور بسامان

فرهنگستان زبان و ادب

{articulated burial, proper burial, formal burial} [باستان شناسی] گوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد در حالت طبیعی قرار دارد

ویکی واژه

گوری که در آن بقایای استخوانی یک جسد در حالت طبیعی قرار دارد.

جمله سازی با گور بسامان

💡 گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از عشق، بسامان نشود

💡 زلف خم در خمش افتاد بکف آشفته سر سودازدگان باز بسامان آمد

💡 گاه آنست دلم را که بسامان گردد کار دریابد و از کرده پشیمان گردد

💡 درد مرا نوبت درمان رسید کار من از عشق بسامان رسید

💡 ز پای تا سر حسنی و لطف و مهر و وفا بیا بیا که بسامان و ساز آمده‌ای

💡 حسنت رضا نداد بسامان (کار) من لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب