کشت جاری

فرهنگستان زبان و ادب

{continuous-flow culture} [زیست شناسی-میکرب شناسی] ← کشت پیوسته

جمله سازی با کشت جاری

لجه آموست جاری بر رخم بی‌موی دوست کرد بی‌مویی مرا در عشق کار مو به چشم
زین گونه در امکان‌ که بود عزمش جاری بی‌خواهش او می نکنند اشیا تأثیر
آن سیل اشک بر خاک جاری تر از فراتش این تیر آه بر چرخ پران تر از شهابش
جاری چو گشت از قدرتش نطفم کنون در حضرتش از جان سرایم مدحتش تا می‌توان دمبدم
به یاد جلوه سرو سهی از چیست افغانت؟! ز آب دیده جاری ساز آب گلشن ای قمری!
رفت و سیل اشک جاری شد ز چشم مرد و زن رفت و جوی خون روان از دیدهٔ پیر و جوان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویت
رویت
عاری
عاری
ساقی
ساقی
آویزون
آویزون