کشان رفتن
فرهنگ فارسی
جمله سازی با کشان رفتن
می صبوح کشان جان به باد خواهم داد که بوی دوست نسیم سحرگهی آورد
کشان دامن اندر ده و کوی و برزن زنان دست بر شعرها و زمانه
برحذر باش که این دست و دهن آب کشان خانه پردازتر از سیل بلا می باشند
بگیر و بخوان نام گردنکشان که درخاک سایست گردن کشان
به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان میبرد چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت
خمار کم کشد آن میکشی که چون صائب شراب صاف به دردی کشان فرو ریزد