لغت نامه دهخدا
کرمان جوب. [ ک ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. سردسیری و مالاریائی است و 450 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
کرمان جوب. [ ک ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. سردسیری و مالاریائی است و 450 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
💡 اهل کرمان همه آسوده و فارغ ز بلا کس بر ایشان نکند ظلم چه پنهان چه ملا
💡 تو در بلای محبت چه دعویت از صبر ببین بحالت ایوب و محنت کرمان
💡 خون شود دجله ز اشک از خبر گریهٔ من وقتی از خطهٔ کرمان سوی بغداد رود
💡 به کرمان رسید از کنار جهان ز کرمان درآمد به کرمانشهان
💡 ز خویشان یکی را به جایش نشاند سپه زی بیابان کرمان براند