کبوتر قیمت

لغت نامه دهخدا

کبوترقیمت. [ک َ ت َ م َ ] ( ص مرکب ) ارزان قیمت. کم بها:
من کبوترقیمتم بر پای دارم سر بها
آنقدر زری که سوی آشیان آورده ام.خاقانی.

فرهنگ فارسی

ارزان قیمت کم بها

جمله سازی با کبوتر قیمت

هر که کبوتری کشد هم به ثواب در رسد خیز و ببر گلوی دل، کو کندت کبوتری
دل همچو کبوتر است و شاهد باز است تا ظن نبری که شیخ شاهد باز است
بر در خواست تا شنود آه کس کمال بانگ کبوتر حرم از من دریغ داشت
آنها که کرده اند به دل قطع راه را پیغام خویش را به کبوتر نداده اند
آن زلف را به دانه دل صید کرده‌ایم سیمرغ را به دام کبوتر گرفته‌ایم
ظالم کبوتران حریم جلال را بگرفت و بال بست و شکست و رها نمود