چستی کردن

لغت نامه دهخدا

چستی کردن.[ چ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چابکی و شتاب کردن در کار. جلدی و چابکی کردن. کَتع. ( منتهی الارب ):
یک امروز در کار چستی کنید
بمردانگی بس درستی کنید.فردوسی.رجوع به چست وچستی شود.

جمله سازی با چستی کردن

به چستی چو باد اندر آمد به اسب سپه راند از کین چو آذرگشسب
من بنده آن عاشق کاو نر بود و صادق کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد
چونکه پیری رسد رود تن را چستی و در رسد کلال و ملال
مور راهش از کمر چستی گرفت با سلیمان لاجرم کستی گرفت
بدین دلیری و چستی که اوست در ره عشق بدین چنین که تویی با تو بر نمی‌آید
ندارد چستیی آن شوخ در دلجویی یاران ولی در کشتن هر بیدلش چالاک می بینم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
زیان آور
زیان آور
سلیطه
سلیطه
همپایه
همپایه
مجال
مجال