چاه گرگی

لغت نامه دهخدا

چاه گرگی. [ گ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طیبی سر حدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در یازده هزارگزی جنوب خاوری قلعه رئیسی واقعشده. کوهستانی، سردسیر و مالاریائی است و صد تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، پشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و حشم داری، صنایع دستی بافتن قالی، قالیچه و پارچه و راهش مالرو است. ساکنین این ده از طایفه طیبی میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

جمله سازی با چاه گرگی

کنون گرگی و آنگه میش باشی وزین عُجب و منی درویش باشی
که آخر ما نه زانسان سست راییم که هر ده تن به گرگی بس نیاییم
جان که اندر وصف گرگی ماند او چون ببیند روی یوسف را بگو
مگر گرگی همه کس را زیانکار مگر دیوی ز نیکی گشته بیزار
لیکن چو به دام خویش آوردت گرگی است به فعل و زشت کفتاری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
روزگار یعنی چه؟
روزگار یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
چسی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز