پیاده ٔ قاضی

لغت نامه دهخدا

پیاده قاضی. [ دَ / دِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) مأمور احضار. ابومریم. فراش احضار قاضی:
چون پیاده قاضی آمد این گواه
که همی خواند ترا تا حکم گاه.مولوی.نیز رجوع به پیاده شود.

فرهنگ فارسی

مامور احضار ابو مریم

جمله سازی با پیاده ٔ قاضی

💡 از این روی و زان روی بر پشت زین پیاده به پیش اندرون همچنین

💡 همی تاختندش پیاده کشان چنان روزبانان مردم کشان