هامون گشتن

لغت نامه دهخدا

هامون گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) مسطح و صاف شدن. هامون شدن. || ویران گشتن. خراب شدن. هموار گردیدن. با خاک یکی شدن. با زمین یکسان شدن:
کز او بتکده گشت هامون چو کف
به آتش همه سوخته شدچو خف.عنصری.آنگاه بفرمود [ متوکل ] تا گور حسین بن علی رضی اﷲ عنهما با زمین پست کردند، چنانک هیچ اثرش نماند و مردمان این کار را بر وی عیب کردند و غمناک شدند از این کار ناپسندیده. و آنجا مجاوران بسیار نشستندی و جمله هامون گشت تا از بعدمتوکل آن را عمارت به جای آوردند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 360 ).

جمله سازی با هامون گشتن

مگر تخت سلیمان است کز دریا سحرگاهان نباشد زی که و هامون مگر بر باد جولانش
فری زان اسب میمونش که بر دریا و بر هامون بود چون باد رفتارش، بود چون چرخ جولانش
جهانبخش، روستایی از توابع بخش تیمورآباد شهرستان هامون در سیستان و بلوچستان است.
هامون کنار، روستایی در دهستان محمدآباد بخش مرکزی شهرستان هامون در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
وان روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون می‌گریست
بخش مرکزی شهرستان هامون یکی از بخش‌های شهرستان هامون در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کونی یعنی چه؟
کونی یعنی چه؟
چیست یعنی چه؟
چیست یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز