نیکو منظری

لغت نامه دهخدا

نیکومنظری. [ م َ ظَ ] ( حامص مرکب ) نکومنظری.

فرهنگ فارسی

۱ - خوش نما بودن. ۲ - خوبرویی زیبایی.

جمله سازی با نیکو منظری

قاضی صدر ششم، در عین طالع می‌نوشت بر سعادتمندی هر دو جهانش منظری
وز آرزوی آنکه ببینی شگفتیی بر منظری نشسته و چشم به پنجره
منظری نیست ترا بِه ز‌دل و دیده من زین دل و دیده نظر بهتر اگر هست بگو
ناظر آن منظری بردار از عالم نظر عاشق آن شاهدی بردار چشم از غیر او
من صورتی چنین نشنیدم به دلبری یا رب چه گویمت که چه پاکیزه منظری
هرگوشه ات فتاده ز زین، سرو قامتی هر نقطه ات طپیده به خون، ماه منظری